کار آیی



جواب به یک سیاست اجتماعی مثل بالا بردن میزان بیمه برای سالمندان، از سمت دولت جوابی از سمت مردم دارد.  در چنین شرایطی سازمانی دولتی جایگزین  فرزندان برای نگهداری  از پدران و مادران سالمند می شود. در این مدل سیستم اجتماعی با پس انداز جمعی امکانات خوبی برای سالمندان فراهم می کند. فرزندان،  از نگهداری و مراقبت از والدین در دوران پیری، آسوده می شوند. آنها می توانند راحت تر کار کنند و برای جامعه کارا تر باشند. 


در ظاهر این  جدایی سالمندان از خانواده و فرزندان و سپردن او به مراکز تخصصی  می تواند جسم او را سالم تر نگاه  دارد:  او از امکانات بهتری برخوردار خواهد شد  و در شرایط آرامی -درظاهر - زندگی خواهد کرد.  نیرو های  متخصص بهداشت، تغذیه و  روان شناسان از او نگهداری می کنند و در دراز مدت میانگین سن جامعه( امید به زندگی) بالا خواهد رفت. جوان تر ها نیز بیشتر و بهتر به کارهای تخصصی خود می رسند  و  اینچنین جامعه پس انداز مناسب را برای ایجاد و بهینه کردن این  مراکز کسب خواهد کرد.
 این ها همه در کل  کارایی سیستم اجتماع را بالا می برد و ما را به  بهینه اجتماع نزدیک تر می کند.  این بهینه در بسیاری از  متون اقتصاد تمجید شده است. حداکثر سازی کارایی  بوسیله تخصصی کردن کارها.
تخصصی گرایی ابعاد مختلفی دارد و نشانه هایش را می توان در جوامع مدرن دید( مدرسه های شبانه روزی در سنین پایین و یا سپردن بسیاری از وظایف پدر و مادر  به واحد های حرفه ای جامعه)
این چنین همه افراد جامعه نقش های حرفه ای و تخصصی برای خود  ایفا می کنند و  کار و تخصص فردی اشان جایگزین روابط و معیار های ناکارا- اما ارزشی- سنتی می شود. این مدلی است که بسیاری از کشور ها - و بسیاری افراد-در فرآیند پشرفت به دنبال آن هستند. این رویکرد  نتایج اش رشد اقتصادی بالا و افزایش برابری در جامعه است. اما سوال اینجا است که آیا شاخص برابری و رشد به تنهایی  محک خوبی برای سطح زندگی و آرامش روانی ما است؟
اگر خانه های سالمندان بسیار پیشرفته با اصول علمی داشته باشیم، اگر مراکز  فوق تخصصی نگهداری کودکان  داشته باشیم، اگر بهترین مراکز نگهداری از بیماران  داشته باشیم و ... در این صورت  می توانیم نقش های  ، فرزند بودن، پدر بودن، مادر بودن و کلا  دوست بودن را حذف کنیم و  وقت خود را به   فعالیت های تخصصی خود اختصاص دهیم؟ .
این جامعه ای است که  بسیاری از کتاب ها و تئوری  ها به سمت ان حرکت می کند. جامعه  ا ی کارا  با درآمد و سطح رفاه بالا و البته جامعه ای بسیار ماشینی و تکنولوژیک.
 اما در  زندگی روزمره ،  آنچه دلشادمان می کند فراتر از این ها است.  گپ گفت های  دو نفره، نشستن پای صحبت مادر بزرگ ها و پدر بزرگ، لذت نگهداری -حتی غیر حرفه ای - از پدر ومادر و فرزند، حل مشکلات یک دوست و بسیاری مثال دیگر که در هیچ کدام از شاخص های رفاه تعریف شده نمی توان رد پایش را یافت.   ابزار های علمی راه سعادت را تنها در رشد بالا می بینند، رشدی که  نا خود آگاه همه ما به دنبال آن هستیم.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

منانگی

مردم