چرا معلم هلن کلر شد؟

 به واسطه کتاب « خلاقیت »  دیوید بهم  ایدا با معلم هلن کلر اشنا شده است. و من هم از طریق ایدا.  تصور کنید بچه ای ناشنوا و نابینا باشد، چه چیزی میتواند دنیا را به این بچه نشان دهند؟ معلم هلن کلر دنیا را به او نشان داده است. به او  یاد داده چطور بنویسد و چطور خلق کند.به او یاد داد چطور نویسنده شود.

خیلی خیلی دوست دارم  بتوانم حتی یک ساعت هم که شده با معلمش حرف بزنم. دوست دارم سفر کنم به حدود سال های ۱۹۸۸، با او چای داغ بنوشم و ببینم چرا اینقدر حرف حسابش با همه ادم های دیگر فرق میکند. دوست دارم  با کمک کسانی که مغز را خوب مشناسند از مغزش یک عکس تمام رنگی بگیرم و بگذارم کنار مغز «ادم های معمولی» و  ببینم در سلول های مغزش  دقیقا چه میگذرد؟
 دوست دارم هی سوال های مختلف بپرسم  و او درست و دقیق جواب بدهد. در دنیای اقتصاد نمی توان در مورد او تحقیق کرد چرا که تحقیق در مورد او «مشکل اماری» دارد. مثل او کم است، حتی در کل تاریخ.  او نشسته است در انتهایی ترین نقاط منحنی نرمال،  انجایی که با میانیگین جامعه -  افراد معمولی- فاصله زیادی دارد. او معمولا در تحلیل ها- بدلایل کاملا اماری - خط میخورد و معمولا چون «خارج از نرم» است نمی تواند نشانگر رفتار «انسان» باشد.
او باید به خیلی از سوال ها صادقانه و مشخص جواب دهد که بتوان از جواب هایش  استفاده تحقیقاتی  کرد. سوال اصلی این است  که او چه رابطه ترجیحاتی دارد ؟ ایا  ترجیحاتش را می توان با تابع مطلوبیت ریاضی نشان داد؟ چه متغییر هایی مطلوبیتش را بالا میبرد؟ میزان درامد ؟ میزان مصرف ناشی از درآمد؟ ساعت های تفریح بعد از کار؟  یا شاید کمک به بچه ای معلول؟ اگر این طور است ایا اگر این انرژی را روی دو بچه بگذارد بیشتر خوشحال میشود؟  پس چرا این همه وقت و انرژی را تنها برای  بچه ای نابینا و ناشنوا صرف کرده؟ ایا بهتر نبود که با انرژی بسیار کمتری به بچه های بیشتری کمک میکرد؟
اصلا سوال مهمتر اینکه چرا بین این همه انتخاب های جور واجور در زندگی رفته سراغ هلن؟ ایا  لحظه ای شک نکرده که شاید  تمام کارش بی اثر باشد؟ وقتی شبها  تنها به خانه برمیگشته فکر نکرده که شاید زندگی شخصی اش بیشتر ارزش داشته باشد؟ شک نکرده که شاید در نهایت با این همه تلاشی که میکند در نهایت  تنها یک بچه  تحویل جامعه میدهد که  در خوش بینانه ترین حالت بچه ای   «معمولی» میشود؟ چرا او از اینکه  با کمک به یک بچه نمی تواند مشکل همه بچه های اینچنینی را حل کند، نا امید نشده است ؟ شاید هم به به شهرت هلن کلر امید داشته و دوست داشته او هم با اینکار به شهرت برسد و جاودان شود؟
 رفتار او به هیچ وجه با اصول نظریه بازی ها همخوان نیست. تابع منفعت او برای انتخاب این مسیر با احتمال  بسیار بالا به اعداد منفی ختم میشود، تمام استراتژی های دیگر با تفاوت چشمگیری بسیار «مثبت ترند». با چه «عقلانیتی» این مسیر را انتخاب کرده است؟ ایا او دیوانه بوده؟ ایا شانس داشته؟ یا شاید تنها یک تصادف بوده در دنیای ما. باید یک قرار چای با او گذاشت. برای چند سوال ساده.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

منانگی

مردم